هیرادهیراد، تا این لحظه: 2 سال و 20 روز سن داره

برای مرد روزهای سخت، هیراد پسرم.

من ماهی‌ام، نهنگم، عمّانم آرزوست...

دو ماهگی‌ات

دیشب کسی گفت شانس آورده‌ای، گفت با آن اوضاع خراب تو جز شانس تعریف دیگری برایت پیدا نمی‌شود. شرح حالم را کامل نشنید از روزهای سخت آخرش هیچ نگفتم اما حرف‌هایش، جمله بندی‌های سرد و سختش تا صبح توی سرم چرخید. خواب و بیدار، چشم وا می‌کردم و تو را توی نور کم جان چراغ خواب می‌دیدم که آرام کنار دستم خوابیده بودی. خوب وارسی‌ات کردم. چند بوسه‌ی محکم روی‌ات نشاندم و کیف کردم که شانس زندگی‌ام دوماهه شده. ...
20 خرداد 1401
1